مرور خاطرات انقلاب :رهبر معظم انقلاب :

اگر بر من تكليف شود كه در سمت ريیس عقیدتی  گروهان ژاندارمرى زابل مشغول شوم، مى‏رفتم و مشغول مى‏شدم


  • خط خدمت، يك خط مستمر است‏
  • بايد با ياد امام به سمت هدفها حركت كنيم‏
  • ما مى‏خواهيم اراده‏ ى خود را در آينده دخيل كنيم‏
  • در همه‏ى صحنه‏هاى خدمت مى‏توان حضور داشت‏
  • قبل از رحلت امام با خودم فكر مى‏كردم كه به كارهاى فرهنگى مشغول خواهم شد.
  • مبارزه‏ى توأم با محنت در راه خدا، لذت معنوى دارد
  •  رياست عقيدتى گروهان ژاندارمرى زابل
  • با خوبى از هم جدا مى‏شديم.

یزدفردا :علی آبادی :بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران در تودیع کابینه دولت 8 ساله ریاست جمهوری ایشان که در تاریخ 18مردادماه 1368 برگزار شد حاوی نکات اخلاقی و جالبی بود .

وداع با وزرای کابینه بعد از رفتنشان :با خوبى از هم جدا مى‏شديم.

حضرت آیت الله خامنه ای در این دیدار می فرمایند :غرض من از اين ديدار و جلسه اين بود كه يك بار ديگر در جمع شما برادران عزيز و همكار در دولت جمهورى اسلامى ايران بنشينيم؛ هم تجديد عهدى بكنيم و ياد روزهاى دشوار همكارى را گرامى بداريم و هم ان‏شاءاللَّه خاطره‏ ى خوبى را براى ايامِ بعد از اين بگذرانيم.

البته، روش معمول من اين بود كه غالباً با وزرايى كه به هر دليل.. جدا مى‏شدند، تماس مى‏گرفتم و گاهى دعوتشان مى‏كردم و با آنها جلسه مى‏گذاشتم و اين خداحافظىِ جمعى را به تنهايى با آنها انجام مى‏دادم. گاهى هم كه وضع به گونه‏يى بود كه چند نفر با هم جدا شده بودند، برادران را به صورت جمعى زيارت مى‏كرديم و با آنها احوال‏پرسى و خداحافظى مى‏كرديم و با خوبى از هم جدا مى‏شديم.

خط خدمت، يك خط مستمر است‏

البته اين دفعه، من هستم كه از جمع شما جدا شدم. شايد بسيارى يا بعضى از شما، در مجموعه‏ى آتى دولت حضور داشته باشيد. به هر حال فرقى نمى‏كند، خطِ خدمت يك خط مستمر است و مجموعه‏ ى دولت، مجموعه‏ى واحدى است و هر وقت و هر جا كه برادران مشغول كار باشند و هر كدام از ما در هر جايى قرار داشته باشيم، در اين مجموعه‏ى بزرگ و خانواده‏ى عظيم نظام جمهورى اسلامى و ملت ايران، با هم همكاريم. ممكن است نوع همكاريها فرق كند؛ ولى بلاشك اصل همكارى تغييرى نخواهد كرد. اين‏گونه نيست كه اگر ما با هم دور يك ميز ننشينيم و در يك شغل و مجموعه‏ى واحد كار نكنيم، به معناى اين باشد كه ما ديگر با هم همكار نيستيم. نه، واقعاً روحيه‏ى من اين نيست. در جمهورى اسلامى، جدايى از مجموعه‏ى دستهاى كارآمد و مغزهاى هوشمند، متصور نيست؛ هر جا باشند، با همند.


قبل از رحلت امام با خودم فكر مى‏كردم كه به كارهاى فرهنگى مشغول خواهم شد.

قبل از رحلت حضرت امام(اعلى‏اللَّه‏مقامه) كه ماههاى آخر مسؤوليت من بود، با خودم فكر مى‏كردم كه به كارهاى فرهنگى مشغول خواهم شد. اين، گرايش اصلى ماست كه دوست مى‏داريم به كارهاى فرهنگى بپردازيم.


 ذهنيت من و بعضى ديگر از دوستان، غالباً همين‏طورى است؛ يعنى كشش اصليمان به سمت كارهاى فرهنگى است، مگر اين‏كه مسؤوليتى بر دوشمان قرار بگيرد و بر ما واجب بشود.

 رياست عقيدتى گروهان ژاندارمرى زابل


البته، همان‏وقت هم در جمعى گفتم كه اگر بر من واجب و تكليف بشود كه در سمت رياست عقيدتى، سياسى گروهان ژاندارمرى زابل - كه مى‏دانم آن‏جا گروهانى هست و عقيدتى، سياسى هم دارد - مشغول شوم، مى‏رفتم و مشغول مى ‏شدم. واقعاً هر جا كه انسان كار كند، احساس نمى‏كند كه از مجموعه‏ى كارآمدها و مجرّبينِ كارىِ اين نظام جداست.

على‏اىّ‏حال، الان هم كه ما اين جلسه را تشكيل داديم و با هم صحبت مى‏كنيم، به معناى خاتمه ‏ى يك مقطع كارىِ يك مجموعه‏ى خاص است؛ نه به معناى جدا شدن از يكديگر و عدم همكارى، كه اين براى من نسبت به برادرهاى متعهد و خوب - كه همه‏ى شما اين‏گونه‏ايد و با همين اوصافى كه مطرح كردم، هستيد - اصلاً متصور نيست. طبيعى است كه ما هر جا باشيم، با هم همكارى داريم؛ منتها حالا اين مجموعه‏ ى دولت و اين جمع ما چيز خاصى است كه بعد از اين، ديگر دور هم نخواهيم بود.

مبارزه‏ى توأم با محنت در راه خدا، لذت معنوى دارد

من، نسبت به اين گذشته‏ها احساس خاصى دارم. درست است كه هشت سال دايماً جنگ و خون دل و دلهره و نگرانى بود و روزى نبود كه از خواب برخيزيم و در باب مسايل اساسى كشور - كه در رأس و اهمّ آنها جنگ بود - نگرانى و غصه‏يى نداشته باشيم و درست است كه جنگ، مشكلات و ناتوانيهاى زيادى را بر ما تحميل كرد كه شايد جزو طبيعت ما نبود. بسيارى از كارها را خيلى مجموعه‏ ها مى‏توانند بكنند؛ اما وقتى عارضه‏يى مى‏آيد، امكان آن كار - و حتّى كاراييش - را از آنها مى‏گيرد. اين، واقعيتى است كه وجود داشت و تلخ و سخت و همراه با زجر و ناراحتى بود؛ ليكن به مقتضاى اين كه در راه خدمت و محبت و مطلوب و هدفى كه معشوق انسان است و انسان به او عاشقانه دل بسته است، بوده، هر زحمتى به يك معنا لذتى است.

وقتى من به اين دوران هشت‏ساله نگاه مى‏كنم و آن رنجها و تجربه‏ها و آن ساعات دشوار را به ياد مى‏آورم، همان حالتى به من دست مى‏دهد كه وقتى به دوران مبارزه‏ ى قبل از انقلاب نگاه مى‏كنم، يعنى اگرچه خشنوديم كه مبارزاتى كه ملت ايران و عناصر مبارز كردند، بحمداللَّه به نتيجه‏ى به اين خوبى رسيد؛ اما لذت دوران مبارزه‏ى توأم با محنت در راه خدا، چيزى است كه ديگر قابل فراموش كردن و تعويض با چيز ديگر نيست. حقيقتاً در دوران مبارزه، آن سختي ها و محنت ها و دلهره‏ها و اضطرابها، با خودش لذت خاصى را به همراه داشت كه در دوران راحت و عافيت، متصور نيست. آن لذت معنوى، ناشى از محبت و عشق و تلاش عاشقانه‏ى يك انسان به سمت هدفى است كه محبوب و معشوق اوست.

عين اين احساس را نسبت به همين دوران هشت‏ ساله‏ى جنگ داريم. سال گذشته، به دنبال آن تهاجم نامردانه‏يى كه رژيم عراق بعد از پذيرش قطعنامه كرد، به منطقه‏ى جنگى رفتم و اين روزها را - مثل همين ايام دهه‏ى محرّم - در آن جا بودم و اتفاقاً همين امروز قبل از آمدن به اين جلسه، فكر آن حالات و ساعات و لحظات و احساساتِ آن روزها و ساعات را مى‏كردم و مى‏ديدم كه واقعاً قابل معاوضه با هيچ‏چيز ديگرى نيست. لحظاتى كه انسان براى خدا و در راه او زحمتى را متحمل مى‏شود و بار سنگينى را بر دوش مى‏گيرد و اضطراب و محنتى را بر جان خودش مى‏پذيرد، واقعاً نمى‏شود آن را با چيز ديگر معاوضه كرد.

خاطره‏ ى هشت سال گذشته، فراموش نشدنى است‏

اين هشت سالى كه ما با مجموعه ‏ى شما بوديم، واقعاً ديگر قابل تجديد نيست. البته، همه‏ى شما در دوران هشت‏ساله نبوديد، بعضى از اوايل و بعضى از اواسط و برخى هم از اواخرش تشريف آورديد. روزهاى خاص و مقطع عجيب و فراموش نشدنى‏يى بود. روزهايى كه  واقعاً برادران تلاش مى‏كردند و زحمت مى‏كشيدند و همه‏ى همتها به كار مى‏افتاد تا بتوانند آن چيزى را كه هدف كاريشان بود، تحقق ببخشند و اين در حالى بود كه فضاى كشور، به يك محنت عظيم ملى - نه متعلق به يك قشر و يك جمع و يك گوشه‏ى مملكت - آغشته بود. محنت جنگ بر او تحميل شده بود و در كنار اين محنت، جوشش فداكاريها و ايثارها و جلوه‏هاى زيباى حضور انقلابى ملت در صحنه‏هاى گوناگون، به چشم مى‏خورد و روى همه‏ى اينها، به خيمه‏ى منوّر حضور امام و نظر فراگير آن بزرگوار و اراده‏ى همه جا حاضر او - كه واقعاً مثل كوه پشت سر ما بود - دلخوش و دلگرم بوديم.

هم زحمت مى‏كشيديم، هم محنت عمومى را درك مى‏كرديم، هم از احساسات و تلاشها و فداكاريهاى مردم به هيجان مى‏آمديم و هم در يك فضاى آميخته به معنويت و عرفان و حماسه و اراده و عزمى كه از وجود و حضور امام ناشى مى‏شد، زندگى مى‏كرديم. اين، واقعاً چيزى است كه ديگر قابل تكرار و تجديد نيست.

ما اين هشت سال را در زندگى و خاطره‏مان، خوب حفظ كنيم. هشت سال عجيب و پرماجرايى بود و يكى از مقاطع عظيم ملت ايران به حساب مى‏آيد و حالا خداى متعال اين‏گونه مقدّر كرده بود كه در اين مدت، جمع ما با همديگر، يكى از مهمترين و اصليترين كارهاى اين مملكت را به عهده داشته باشد و با هم مشغول انجام آن كار باشيم.

به گذشته با اين چشم بايد نگاه بكنيم؛ يعنى با چشم رضايت و نگاه از روى احساس انجام تكليف كه هر مؤمنى وقتى تكليفى را انجام دهد، خوشحال است و اين خوشحالى عيب نيست، بلكه حسن است. اين خوشحالى، با تكبر و عجب و اين‏طور چيزها، به هيچ‏وجه مخلوط نشود. اين، يك احساس ديگر است. انسان مى‏گويد: الحمدللَّه توفيق پيدا كردم، در اين مدت تكليفم را انجام دادم. ما بايد ياد زيباى آن روزها را واقعاً در ذهنمان نگهداريم و حفظ كنيم و اگر بتوانيم، بر روى كاغذ بياوريم تا براى آينده بماند.

ما مى ‏خواهيم اراده‏ى خود را در آينده دخيل كنيم‏

آنچه مطرح كرديم، مربوط به گذشته است؛ اما آنچه نسبت به آينده بايد گفت، اين است كه ما آينده را نمى‏شناسيم چگونه است و از آن خبر نداريم. همه چيز مبتنى بر حدس و تحليل است. گذشته، عينيات و حسّيات ماست و وجود ما با همه‏ى شراشر حياتش، آن را درك و لمس كرده است؛ ولى ما آينده را به حدس درمى‏يابيم. در عين حال، اين حدس آميخته به اراده‏ى ماست؛ يعنى ما اجازه نمى‏دهيم كه آينده، جداى از اراده و خواست ما، به جهتى حركت كند. ما مى‏خواهيم اراده‏ى خود را در آينده دخيل كنيم. اين هم خاصيت انسان مؤمنِ باهدف است. اگر هدفى داريم و اگر مشخص است كه كجا مى‏خواهيم برويم و اگر تصميم بر رفتن داريم، پس آينده قابل حدس است و اين حدس، ناشى از اراده‏ى ما مى‏باشد.

ما در اين راه حركت خواهيم كرد و البته، در بين راه ممكن است حوادثى پيش بيايد و عوارض و آفات و مشكلاتى عارض بشود. همين هاست كه يقين را به حدس تبديل مى‏كند. اگر احتمال اين حوادث نبود، وقتى اراده داريم و مى‏خواهيم و مى‏دانيم به كجا مى‏رويم، در آن صورت به يقين مى‏رسيديم؛ اما چون احتمالاتى هم وجود دارد، به حدس تبديل مى‏شود. پس، در تكوين حدسى كه نسبت به آينده مى‏زنيم، اراده‏ى ما دخيل است. من مى‏گويم اين اراده را بايستى آن‏چنان قرار بدهيم كه احساس كنيم موجب رضاى خداست. طبعاً حدس ما هم، اين خواهد بود.

در همه ‏ى صحنه‏هاى خدمت مى‏توان حضور داشت‏

مجموعه ‏ى ما بايد تصميم بگيريم كه خط انقلاب را به معناى حقيقى كلمه و بدون هيچ‏گونه كمبود و كسرى و پذيرش ساييدگى در گوشه‏يى از اين هدفها، با قاطعيت و قدرت به سمت هدف هاى انقلاب ادامه دهيم. صحنه، صحنه‏ى وسيعى است. همه‏جايش مى‏شود حضور داشت و اين احساس را كرد؛ چه در پست وزارت و چه در پست مديريت اجرايى كشور - مديريتهاى بالا و يا پايين - و يا حتّى اگر چنانچه كسى در مجموعه‏ى دستگاه و دولت هم نخواهد كار كند (كه البته اين، نسبت به آن شق ديگر مرجوح است)، در هر جايى از اين كشور كه بخواهد كار بكند، مى‏تواند مفيد باشد.

اگر مديريتهاى بالاى اجرايى و كارآمد هم نخواهند كارى به عهده بگيرند، خارج‏ شدن از مجموعه‏ى دستگاه اجرايى كشور را مصلحت نمى‏دانيم. هر كسى مى‏تواند مفيد باشد؛ اما در اين مجموعه بيشتر مى‏ تواند مفيد باشد. همه بايستى بالاخره در اين مجموعه، تا آن‏جا كه ممكن و ميسور باشد، ان‏شاءاللَّه مسؤوليت هايى را بپذيرند.

بايد با ياد امام به سمت هدف ها حركت كنيم‏

هر جا كه باشيم، بايستى تصميم را بر اين قرار بدهيم كه با هماهنگى كامل و با ياد امام، به سمت هدفها حركت كنيم. حالا كه امام را نداريم، اما ياد ايشان براى ما زنده و مشخص است. بايد ببينيم كه امام چه فكر مى‏كردند و چگونه حركت مى‏نمودند، تا ان‏شاءاللَّه آينده را به اين شكل ترسيم كنيم. شايد اگر چند سال ديگر بگذرد و ما زنده‏باشيم، باز اين مجموعه احساس بكند كه دوران مهمى را پشت سر گذاشته و كارهاى مهمى را در اين دوران انجام داده و زمان تعيين‏كننده‏يى را از سر گذرانده است. حدس ما هم همين است كه همين‏طور خواهد بود.

البته، ممكن است نوع اين دوره و سالهاى آينده ‏يى را كه حدس مى‏زنيم، با نوع آنچه كه در گذشته بود، متفاوت باشد؛ اما شك نداريم كه اهميت دورانى كه در پيش داريم، از لحاظ تعيين‏كننده بودنِ سرنوشت اين كشور و انقلاب، نسبت به آنچه كه در گذشته گذرانديم و پشت سر گذاشتيم، تقريباً كمتر نخواهد بود. اين دوره را هم ان‏شاءاللَّه بايستى با عزم و همت و توكل به خدا گذراند.

 


  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا